زمزمه نسيم



پشت پنجره ي دنياي شيشه اي مي ايستم


پرده را کنار مي زنم


دنياي شيشه اي را


به تماشا مي نشينم


انگار جشن صورتکهاست


آدمها هر کدام صورتکي بر صورت


دست مي زنند و پا مي کوبند


مي چرخند و مي رقصند


وسوسه مي شوم


پنجره را باز مي کنم


هياهوي شاد در گوشم مي پيچد


مي دانم شاديش رنگي ست


هياهويش هيچ است


لذتش دروغين است


با خودم مي گويم


يک نگاه کافي ست


مي بندم پنجره را


و مي کشم پرده را


اما باز به تماشا مي ايستم


لحظه ها ميگذرند


در درونم غوغاست


عقل مي گويد بگذر


دل مي گويد


تو فقط تماشاچي هستي


اما مي دانم


حتي ديدنش هم زيبا نيست


به خودم مي آيم


پنجره را مي بندم


با خودم مي گويم


يعني خدا هم


به تماشاي من ايستاده است؟؟؟


 












آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

dooostihaaa وبلاگ دیجیتال مارکتینگ آروند همگانی بیا تو هند سایت تفریحی و سرگرمی نیو مطلب بورس انواع لوازم جانبی موبایل در مشهد لینک فارسی آموزش طراحی وب kavirgraficio دانلود سریال game of throne بازی تاج و تخت تمام فصل ها با کیفیت 1080 دوبله فارسی